بسم الله الرحمن الرحیم
آه ! زمین چه اجساد عزیز و خوش سیمایی را که با غذاهای لذیذ و رنگین زندگی کردند و در آغوش نعمت ها پرورانده شدند ، به کام خویش فرو برد.
آنان که می خواستند با شادی ، غم ها را از دل بیرون کنند و به هنگام مصیبت با سرگرمی ها ،صفای عیش خود را بر هم نزنند دنیا می خندید ، ودر سایه خوشگذرانی غفلت زا بی خبر بودند که روزگار با خارهای مصیبت زا آنها را در هم کوبید و گذشت روزگار ، توانایی شان را گرفت .از نزدیک به آنها نظر دوخت، و غم و اندوهی که انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت . چه مطالب مهمی را می بایست بگوید که زبان از گفتن آنها بازماند فو جه سخنان درد ناکی را از شخص بزرگی که احترامش را نگه می داشت ، یا خرد سالی که به او ترحم می کرد ، می شنید و خود را به کری می رد همانا مرگ سختی هایی دارد که هراس انگیز ووصف ناشدنی است ، و برتر از آن است که عقل های اهل دنیا آن را درک کند .
چهرهای زیبا ،پژمرده و بدن های ناز پرورده پوسیده شده ،و بر اندام خود لباس کهنگی پوشانده ایم و تنگی قبر ،ما را در فشار گرفته ،وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده ایم ،خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخته ،و زیبای اندام ما را نابود و نشانه های چهر های ما را دگرگون کرده است . اقامت ما در این خانه های وحشت زا طولانی است ،نه از مشکلات رهای یافته و نه از تنگی قبر گشایشی فراهم شد.