بسم الله الرحمن الرحیم
آه ! زمین چه اجساد عزیز و خوش سیمایی را که با غذاهای لذیذ و رنگین زندگی کردند و در آغوش نعمت ها پرورانده شدند ، به کام خویش فرو برد.
آنان که می خواستند با شادی ، غم ها را از دل بیرون کنند و به هنگام مصیبت با سرگرمی ها ،صفای عیش خود را بر هم نزنند دنیا می خندید ، ودر سایه خوشگذرانی غفلت زا بی خبر بودند که روزگار با خارهای مصیبت زا آنها را در هم کوبید و گذشت روزگار ، توانایی شان را گرفت .از نزدیک به آنها نظر دوخت، و غم و اندوهی که انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت . چه مطالب مهمی را می بایست بگوید که زبان از گفتن آنها بازماند فو جه سخنان درد ناکی را از شخص بزرگی که احترامش را نگه می داشت ، یا خرد سالی که به او ترحم می کرد ، می شنید و خود را به کری می رد همانا مرگ سختی هایی دارد که هراس انگیز ووصف ناشدنی است ، و برتر از آن است که عقل های اهل دنیا آن را درک کند .
چهرهای زیبا ،پژمرده و بدن های ناز پرورده پوسیده شده ،و بر اندام خود لباس کهنگی پوشانده ایم و تنگی قبر ،ما را در فشار گرفته ،وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده ایم ،خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخته ،و زیبای اندام ما را نابود و نشانه های چهر های ما را دگرگون کرده است . اقامت ما در این خانه های وحشت زا طولانی است ،نه از مشکلات رهای یافته و نه از تنگی قبر گشایشی فراهم شد.
مردم ! اگر آنها را در اندیشه خود بیاورند ، یا پردها کنار روند ، مردها را در حالتی می نگرید که حشرات گوشهایشان را خورده ، چشمهایشان به جای سرمه پر از خاک گردیده ، و زبان های که به سرعت و فصاحت سخن می گفتن ، پاره پاره شده ، قلب ها در سینه ها پس از بیداری به خاموشی گراییده و در تمام اعضای بدن پوسیدگی تازه ای آشکار شده ، و آنها را زشت گردانیده و راه آفت زدگی بر اجسادشان گشوده ، همه تسلیم شده ، نه دستی برای دفاع ، و نه قلبی برای زاری دارند.
وآنان را می بینی که دلهای خسته از اندوه وچشم های پر شده از خاشاک دارند ، در حالات اندوهناک آنها دگرگونی ایجاد نمی شود و سختی های آنان بر طرف نمی گردد.
خطرات آن جهان را وحشتناک تر از آنچه می ترسیدند یافتند ، و نشانه های آن را بزرگ تر از آنچه می پنداشتند مشاهده کردند.
زمین آنها را در خود گرفت و از گوشت بدن های آنان خورد و از خون آنان نوشید ، پس در شکاف گورها بی جان و بی حرکت پنهان مانده اند نه از دگدگونی ها نگرانند ، و نه از زلزله ها ترسناک ، و نه از فریادهای سخت هراسی دارند . غائب شدگانی که کسی انتظار آنان را نمی کشد و حاضرانی که حضور نمی یابند.
گویا بودند ، لال شدند ، شنوا بودند و کر گشتند ، و حرکاتشان به سکون تبدیل شد ،چنان آرامیدند که گویا بیهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفته اند.
ستایش خداوندی را سزاست که سرانجام خلقت ، و پایان کارها به او باز می گردد.
از فرمایشات امام علی علیه السلام ،از نهج البلاغه خطبه 221
فرمایشات امام علی علیه السلام، خطبه221